رستا کوچولوی مامان

18 ماهگی رستا جووووون

1393/9/11 0:08
نویسنده : مامان رستا
404 بازدید
اشتراک گذاری

محبت محبت محبت محبت محبت محبت محبت محبت محبت محبت

 

دلغکرستای عزیزم  اینجا عکسهای 18 ماهگیتو میذارمدلغک

 

 

رستای من تو این ماه خیلی عوض شدی کاملا حرف ما رو میفهمی عسیسسسسسمبوس.اولین روزهای این ماه واکسن 18 ماهگی داشتی اما چون بخاطر تاسوعا رفتیم شهرستان مجبور شدم با تاخیراین واکسن رو 14 ابان بزنیغمگین.خلاصه روز چهارشنبه بابا رفت ماموریت  خودم تصمیم گرفتم تنها برم بهداشتغمگین واکسنت رو بزنم.قزبونت برم کاملا محیط بهداشت رو میشناختیتشویق واز ترس واکسن میگفتی (بیم بیم) یغنی بریم خونمونخنده.خلاصه واکسنت رو زدیم واومدیم خونه .خیلی دختر خوبی بودی فقط کمی تب داشتیغمگین ومن 4 ساعتی بهت قطره میدادم ونگرانغمگین.وتونازی مامانمحبتبیشتر زمان خواب بودی وقتی هم بیدار شدی رفتیم پارک  وکلی بازی کردی.

 

 

 

 

 

روز 18 ابان بابا محسن رفت ماموریت من ورستا کوچولو تنهاشدیم واومدیم خونه خاله مریم والبته چون خونشون کوچکتر ازخونه مابود رستا خانم حوصلش سر میرفتغمگین.خاله مریم تصمیم گرفت رستا کوچولو رو ببره توحیاط وباهاش اب بازی کنهراضی واینو بگم رستا جووون عاشق اب و اب بازیهخنده

 

 

 

رستا در حال اب بازی خونه خاله مریممحبت

 

 

 

 

 

 

 

عشق رستا به هر چی شکله تاب میمونهچشمک

 

 

 

 

 

 

رستای نازم تو این ماه یه اتفاق خیلی بد افتاداینکه:روز 22ابان مادربزرگ مشترک من وبابامحسن فوت  کردنگریهگریهگریهگریهچون خیلی واسم عزیز بودمحبت وشما رستای گلم رو خیلی دوست داشتن واست نوشتم تا همیشه به یادش بمونی وهمون روز رفتیم شهرستان ومن ورستای گلم یه هفته شهرستان موندیم.و اینو بگم رستا خااااانم این چند روز خیلی غر زدی وگریه کردی گریه ومامانی روحسابی اذیت کردی غمگین.اخلاقت تو این ماه خیلی عوض شده از ادمای اطرافت میترسی و فقط دوست داری بغل مامان باشی پیش هیچ کس حتی بابا محسن هم نمیریغمگین .وتو این روزهایی که شهرستان بودیم عکسهای جالبی ازت گرفتم چشمکچشمک

 

 

عکسهای هیجانی رستا کوچولوخنده

 

 

بازم هیجان

 

 

 

 

خوشحالی رستا از بازی با بچه ها خونه باباحسن

 

 

 

 

شکار مورچه هاخنده

 

 

بازم شیطونی رستا جووونچشمک

 

 

 

تو این چند روز حسابی  غر زدی و گریه کردیغمگین ولی وقتی بعد از یک هفته اومدیم خونه خودمون کلی خوشحالی میکردی و عروسکهاتو بغل میکردیبوسزیبا کلا مکانها و محیطهای شلوغ رو دوست نداری گریه فقط خونه خودمون رودوست داری قربونت  برمبغل.

 

 

 

 

 

از  ذائقه رستا خانم بگم:رستا  جووووونم  عاشق غذاها وتنقلات شیرین  است و وقتی هم  میخوره میگه به بهمحبت واینم کیک شکلاتی تولد عمو محمود  که رستا واسه خوردنش عجله دارهخندهخنده

 

 

 

 

 

 

این لباس مورد علاقه رستا  جووووونم است که واسش از قشم خریدیم و پسند بابا محسنچشمک رستا کوچولو عاشقه این لباسبغلیعنی وقتی این لباس رو ببینه حتما باید تنش کنیم ودیگه  به هیچ عنوان این لباس رو باهیچ لباسی عوض نمیکنه خندهخنده فقط موقعی خوابید باید لباس رو ازتنش در بیاریمخندونک

 

قدم زدن رستا خانم

 

 

 اینم ژست رستا هنگام قدم زدن

 

 

بدون شرح

 

 

 

 

اینجا سماجون اومده بندر و با رستای کوچولوی ما حسابی  دوست شدهمحبت  تو این چند روزی عمه  خونه ما بود رستا خوشگل من یاد گرفته میگه (عم) یعنی عمه وشب موقع خواب به اتاقی که عمه  اونجا خوابیده  بود اشاره میکرد و میگفت عم عمخنده .اینو بگم رستا کوچولو عاشقه مسواک اگه مسواک ببینه باید  حتما بهش بدیم ومیگه (مس)یعنی مسواکخنده

 

 

رستا وکلاه اهنیش

 

 

 

رستا باباشو خیلی دوست دارهچشمکچشمک

 

 

 

بدون شرح

 

 

 

 

 

اینجا 7 اذر 93 که من (مامان) ورستا نازی رفتیم واسه بابا محسن گل خریدیم به مناسبت(ر-ن-د)  و واسه بابامحسن یک جشن کوچولو  گرفتیم وبابامحسن رو سوپرایز کردیمدلغک  واین شمع هم به دلیل اولین حضور رستا تو این روزآرام واینجا تمام حواسش ب اون شمع کسی فوتش نکنه.محبت

 

 

رستادر حال کیک خوردن

 

 

 

دلم میخواد شمع رو فوت کنم

 

 

 

 

از دریا رفتن رستاگلم بگم:رستا جیگرمحبتدریا رو خیلی دوست داره  کلا ازاب بازی کردن و دریا لذت میبره.وقتی میریم دریا میگه(اب باز)یعنی اب بازیآراموقتی هم دریا  میبینه میگه (دیا)یعنی دریامحبت

 

عشق رستا به اب بازی و دریا

 

 

 

بازم دریا

 

 

 

 

 

 

اینم اخرین عکس 18 ماهگی رستا جووووون که با اقاجون رفته بودیم اباد گنو

 

پسندها (3)

نظرات (0)