نوزدهمین ماهگرد رستا جوووون
رستای عزیزم اینجا عکسهای 19مین ماهگیتو میذارم.
تو این ماه نماز خوندن رستا فسقلی پیشرفت کرده الان دیگه یاد گرفته هنگام نماز خوندن میگه (الله اک)منظورش الله اکبر
(یکسال و7 ماه ویک روز)
رستا کوچولو دیگه واسه خودش خانم شده بهش میگم بایست ازت عکس بگیرم میگه (عتس) یعنی ازم عکس بگیر وگاهی بهش میگم از مامان عکس بگیر با اون دستای کوچولوش گوشی رو برعکس میگیره یعنی میخواد عکس بگیره
(یکسال و 7 ماه و2 روز)
رستا جووون یه کوچولو شیطون شده میره سراغ عروسکهای خاله البته دختر خوبیه سعی میکنه چیزی رو خراب نکنه عزیززززززم
(یکسال و7ماه و 2روز)
این روزها رستا جوون عاشق ماساژهبابا محسن بهش میگه رستا بیا ماساژت بدم هر کجا باشه سریع دراز میکشه و به بابا محسن میگه(ماس)یعنی ماساژم بده وقربونش برم فقط ماساژ بابا محسن رو هم قبول داره وقتی هم خسته میشه میگه (بس) یعنی کافیه.
رستا کوچولو ماهم عاشق اینه که سوار ماشین بشه وبگرده وازپکنیک رفتن هم لذت می بره واسه خودش خااااانم شده وکلی هم کمک میکنه وقتی کباب میخواد میگه (مغ)یعنی مرغ.
(یکسال و7ماه و3روز)
دقیقا روز 17 اذز با کلی استرس من وبابا رستا کوچولو رو بردیم دکتر وگوشهای کوچولوش رو سوراخ کردیمالبته رستا خانم شده فقط یه کوچولو گریه کرد ولی بعد که اومدیم خونه میرفت جلو اینه وگوشواره هاش رو نگاه میکرد ومیگفت (گوش گوش) یعنی گوشواره وخداروشکر هیچ مشکلی هم ایجاد نشد واین عکس هم اولین گوشوارهای رستا خوشگله است که رنگش رو بابا واسش انتخاب کرد
(یکسال و7 ماه و6 روز)
واینو بگم که رستا فسقلی خیلی اش دوست داره اونم دستپخت خاله مریم ودوست داره خودش مستقل اونم با قاشق بزرگ آش بخوره ومیگه (آس)یعنی اش.
(یکسال و7 ماه و 10 روز)
این روزها تقریبا کار من وبابا محسن این شده که رستا خانم رو ببریم پارک واونم حسابی سرسره بازی کنه و اخرش هم شاکی از رفتن میشه وکلی هم موقع رفتن گریه میکنه.جدیدا وقتی پارک میبینه میگه( تاب باز) یعنی تاب بازی وگاهی گریه میکنه و ما رو مجبور میکنه بریم پارک.واینم بگم رستا کوچولو خودش مستقل پله های سرسره رو بالا میره وبعد هم مسثقل سر میخوره وکلی ذوق میکنه.
(یکسال و7ماه و 13 روز)
شاهکارخاله مریم
رستاااا خاااانم عاشقه خرید کردنه.دوست داره تمام سبد رو پر ازخوراکی کنه از این کارش لذت میبره قربونش برم
هیجانی شدن رستا با دیدن گلها
یکی از ویژگیهای رستا کوچولو اینه:به تنهایی پله ها رو بالا وپایین بره و دوست نداره کسی کمکش کنه
یاد بچه گی هاش افتاده
امشب تولد سماجوووون ومن ورستا کوچولو هم بودیم ولی بابا بند ر بود .رستا نازی عاشق کلاه تولده و میگه( تبلو تبلو) یعنی تولد تولد.واینو بگم عشقه فوت کردن شمع تولده وفقط خودش این کار رو باید انجام بده
رستا نمیتونه از پله ها بالا بره
تلاش رستاجووون
اماده رفتن ب مهمونی
بازم ازدریا بگم:رستا جیگر بدجور عاشق دریا شده وقتی ازدور دریا میبینه مدام میپرسه( ای سیه).الان زمستونه و اب دریا سرد وما کمتر میتونیم رستا رو در یاببریم
بعد ازاب بازی کردن
خوشحالم عمه جووون میخواد ازم عکس بگیره
امروز با رستا جووون رفتیم سید مظفر ورستا کلی زیارت رو بوس کرد و می گفت ( الله و م) منظورش صلوات بود
رستای عزیززززم دقیقا 22اذر متوجه یازدهمین(11) دندون خوشگلت شدم وکلی ذوق کردم(دندون پایین سمت راست).مبارررررررررررررررکت باشه رستا گلی.
رستای عزیززززم امشب اخرین شب نوزده ماهگیت راسپری میکنیم .رستای گلللللم تو این ماه خیلیییییییییییییییییییییییییی دختر خوب وارومی بودی و کاملا رفتارت با ماههای قبل عوض شده دیگه کم کم داری واسه خودت خااااانم میشی ولی من اصلا تحمل دوریت روندارم حتی بعضی وقتها که میخوابی دوست دارم زووووووود بیدار بشی اخه خیلییییییییییی دلم واست تنگ میشه عززززززززززززیزم.ویه چیز جالب: تو این ماه به بابا محسن میگی باباش.بعضی صبحها که زودتر از مامان بیدار میشی میای کنار من منو ناز میکنی ومیگی ناز ناز بعدشم بوسم میکنی منم دیگه شرمنده میشم وبیدار میشم.خیلی دوست دارررررررررررم رستای گلم.
امشب هم خلاصه اون گوشواره هایی که خانم دکتر موقع سوراخ کردن گوش بهت داد رو با گوشواره های خودت تعویض کردیم شما هم خیلی خوشحال جلو ایینه نشسته بودی و واسه خودت حال میکردی و میگفتی گوش گوش قربونت برم
گفته بودم دخترم عاشقه خریدن کردن وامشب که اخرین شب نوزده ماهگیت است رفتیم فروشگاه وشما رستای گلللم واسه خودت کلی خوراکی برداشتی ازجمله:دنت به قول خودت(دن )