بیستمین ماهگرد رستاجووووون
رستای عزیزم اینجا عکسهای 20 مین ماهگردت رو میذارم
امروز 11دیماه 93که رستا خانم ما نوزدهمین ماهگردش تموم شد و وارد بیست ماهگی شد مباررررررررررررررک باشه عزیزم
جالبه بگم:دقیقااولین روز این ماهگردت با سال 2015 شروع میشه .رستای عزیززززززم کریسمس مبارکت باشه گلم
خوب مامان هم واسه ورود رستا به 20 ماهگی یه کیک خوشمزه درست کرد. غروب هم با بابا محسن رفتیم بازار و واسه همین برای رستا کوچولو عروسک و ساعت خوشگل و عینک خریدیم ورستا هم کلی ذوق میکرد قربونش برم.مبارکت باشه رستا گلللللم.بعد از اونجا هم رفتیم پارک واول حسابی سرسره بازی کردی و بعدشم سوار وسایل برقی شدی اول کلی ترسیدی و گریه کردی ولی بعد حسابی ذوق کردی دیگه حاضر نبودی پیاده شی گلم رستای عزززززززیزم عکساشو واست میذارم
اینم کیک مامان(یکسال و 8 ماه)
اینم وسایل بازی
رستا جوووووونم شما از ماه قبل شروع کردی به گفتن (ای سیه) و همچنان ادامه میدی و هر چی رو که میبینی میپرسی ای سیه.تو این عکس هم داری از بابا میپرسی (ای سیه)
یکسال و8ماه و1 روزگی
رستااااااااای عزیززززززم دیگه واسه خودت خانم شدی وعاشق لباس وقتی هم میریم بازار یا واست لباس میخریم میگی (خی خی)یعنی خیلی خوشگله مثل اینجا
امروز 13 دی رستای گلم اولین نقاشیش رو کشید خوب واسه رستای ما نقاشی به حساب میاد دیگه
یکسال و8ماه و 2روزگی
دقیقا روز 14 دی متوجه 12 (دوازدهمین) دندون خوشگلت شدم وکلی خوشحال شدمواست یه عکس خوشگل گرفتم.دندون بالاسمت چپ
یکسال و 8 ماه و3 روزگی
ولی روز بعد واسه دندون بالا سمت راست که خیلی سیاه شده رفتیم دندون پزشکی .خانم دکتر گفت باید به صورت بیهوشی عصب کشی بشه ولی من خیلی ناراحتم .با حرف خانم دکتر هم کلی گریه کردم.روز بعد رفتیم واسه رستاجووون مسواک وخمیردندان گرفتیم ولی هر چی تلاش میکنم رستا حاضر نمیشه مسواک بزنهفقط مسواک رو تو دستش میگیره و خوشحال میگه(اسک)یعنی مسواک
اینم مسواک وخمیردندان
اینم بگم رستاجووونم خیلی اجتماعی شدهدیگه مثل قبلا از ادما غریبی نمیکنه.مثلا با انیتا جون حسابی دوست شده وبا هم بازی میکنن
یکسال و 8ماه و5روزگی
اینجا عموعلی ازت عکس گرفت(یکسال و8ماه و6روزگی)
روز جمعه با بابامحسن رفتیم دریا وبا اون گاری که روز قبل واسش خریده بودیم حسابی بازی کردی
اینم شاهکار بابا محسن
اینم پاهای کوچولو رستاااا
رستا جووون عاشقه فالوده شیرازی(یکسال و8 ماه و 10 روزگی)
خلاصه روز 23 دی تصمیم گرفتیم واسه دندون پزشکی رستا جون همینجا(بندرعباس) اقدام کنیم همون روز باخاله مریم و بابا محسن ومن (مامان) ورستا جوووون رفتیم دندونپزشکیورستااااااا خاااااانم برخلاف همیشه که هنگام ورود به مطب دکتر سریع متوجه میشد وگریه میکرد از محیط دندانپزشکی خوشش اومد اخه کلی وسایل بازی و عروسک اونجا بود وهمه بچه ها مشغول بازی بودن و رستااااا جووون هم حسابی بازی کرد ولی موقع دیدن خانم دکتر یک کوچولو گریه کرد ی رستاااای گللللم.خلاصه خانم دکتر دندون رستا جووون رو معاینه کرد وگفت پوسیدگی سطحی است به دلیل خوردن شیر شب وبدون نیاز به بیهوشی انجام میشه و واسه چند روز دیگه ب رستااااخانم نوبت داد.
(یکسال و 8 ماه و 12 روزگی)
رستا خاااانم تو گهواره خوابیده
اینم رستوران رفتن رستا
رستاااا با دیدن صورتحساب لبخند میزنه
عجب پیتزای خوشمزه ایدست بابا محسن درد نکنه
اینجا هم رستا جووون با پرسا جووون دوست شده وبازی میکنه
امروز رستا خاااااانم نوبت دندان پزشکی داشت واسه پر کردن یکی از دوازده تا دندونای خوشگلش.من و بابا محسن هم کلی استرس داشتیم ولی خداروشکر به خوبی تموم شد .البته اینو بگم خانم دکتر ب مامان اجازه نداد برم تو اتاق معاینه ولی بابا محسن رفت داخل اتاق و روی صندلی دراز کشید و رستا خانم رو نگه داشت تا خانم دکتر کارشون رو انجام دادن.ولی اینو بگم رستا کوچولوی من یه کوچولو گریه کرد
اینم رستا جووون در حال انتظار واسه پر کردن دندونش
اینجاهم رستا بعد از پر کردن دندونش
به دلیل بارش برف تصمیم گرفتیم بریم شهرستان که رستا خاااانم برای اولین دفعه هم برف ببینه وهم از هوای زمستونی اونجا لذت ببره . و اینو بگم همون روز رفتیم واسش کفش خریدیم که مناسب اونجا باشه.و رستاااجووووون اولش از دیدن برف کمی ترسید ولی بعدش حسابی ذوق کرده بود وبازی کردولی شب اخر حسابی سرماخوردی عزیززززم.وفعلا هم داره دوره سرما خوردگیش رو میگذرونه.والبته حالش خیلی بد شده و دوباره بردیمش دکتر و الان دیگه مامان و بابا رو سرما دادی البته فدای سرت.و اینو بگم اصلا اهل دارو خوردن نیستی ولی ب هر سختی شده داروها رو بهت میدم بخوری.و دوباره هفته بعد به دلیل مراسم بله برون خاله مهسا رفتیم شهرستان ولی هم رستا جوووون هم مامان و بابا شدیدا سرماخورده بودیم ولی تقریبا اون شب ما رو همراهی کردی.
اینم اولین شب مسافرت رستا جوون به شهرستان خونه بابا حسن با فاطمه زهرا جووون
عجب برفی
من وبابا محسن تو هوای برفی
دیگه برم سراغ درست کردن ادم برفی
درحال ساختن ادم برفی
بابا بیا برف بازی
اینم روز بعد
مامان دیگه خسته شدم ازم عکس نگیر
رستا دیگه واسه خودش خاااانم شده بهش میگم رستا جوون واسه ما اب بیار عزیزززززم با عجله پا میشه ومیره از اب سرد کن اب میاره.قربووونش برم خییییییییییلی این کارو دوس دارم
رستا گلی موقع رانندگی به بابا محسن تذکر میده .اگه بابا با سرعت زیاد حرکت کنه یا بوق بزنه با مخالفت شدید رستا روبرو میشهرستا با صدای بلند میگه بابا
رستا جووون تو این ماه عاشقه لباس پوشیدنه میره تو کمدش و تند تند لباس میاره وباید همه رو روی همدیگه بپوشیم
اینجا هم به اصرار رستاااااا نانازی مامان اجازه میده رستا ظرف بشوره قربونش برم
اینم ژست گرفتن من
اینم لحظه ورود رستا به تالار واسه عقد خاله مهسا
رستا و بابا محسن
رستا هنگام شام
اینجا هم رستا جوووون میخواد برقصه